نزديک به چهاردهه از عمر انقلاب اسلامي ميگذرد و در هر دههاي انقلاب با فتنههاي داخلي و خارجي مواجه بوده که در مواجهه با هر فتنهاي، سلامت انقلاب و تنومندي و بالندگي آن پيشرفت داشته است.
به گزارش
سلام لردگان به نقل از
رهياب نيوز، انقلاب اسلامي جزو معدود انقلابهايي است که زيربناي خود را بر اساس تعريف مستحکم از گفتمان اختصاصي و منحصر به فرد پايهريزي کرده است.
شالوده و جوهره انقلاب اسلامي بر اساس اصول و آرمانهاي والا و انديشههاي عميق و تابناک خميني کبير آن ابرمرد تاريخ معاصر اسلام تشکيل شده است.
درخت تنومند انقلاب اسلامي سالهاي مديدي را تجربه کرده و از همان روزهاي نخست بالندگي، دچار نگاههاي خباثآلود خناسان دوران خود شده و لاجرم پس از تحمل فراوان که عمدتاً با فتنهانگيزي آنان مواجه شده است، پوست کهنه خود را که دربرگيرنده اين افراد مدعي و متظاهر به انقلابيگري بوده، از تن معصوم خود دور ميکند و رويشي جديد را از لايههاي زيرين به نمايش ميگذارد.
نزديک به چهاردهه از عمر انقلاب اسلامي ميگذرد و در هر دههاي انقلاب با فتنههاي داخلي و خارجي مواجه بوده که در مواجهه با هر فتنهاي، سلامت انقلاب و تنومندي و بالندگي آن پيشرفت داشته است.
دهه اول انقلاب- اولين فتنه تاريخ انقلاب را ليبرالها تشکيل ميدهند که به پيوست جنگ تحميلي آغازي را براي خاموش کردن انقلاب در نطفه رقم زدند که با درايت رهبر کبير انقلاب، اين انحراف از پيکره انقلاب زدوده شد. برخي از شخصيتها نظير بنيصدر، بازرگان، کاظم شريعتمداري و در نهايت منتظري منحرفين دهه اول انقلاب بودند که در ميان آنها خردهپاهاي بسياري نيز در تاريخ، نامشان به ننگي آمده است.
جريان مردمي انقلاب اسلامي، اين تفکر مضمحل و منفعل که ضديت کامل با اصول اساسي خود داشت را با ايفاي نقش صدرصدي از پوستين خود خارج کرده و به زبالهدان تاريخ پيوند داد و اين طبيعت انقلاب برخاسته از اسلام ناب محمدي(ص) است که انحراف را به اذن الله از خود دفع ميکند.
دهه دوم انقلاب- فتنهاي که از سال 68 و پس از رحلت جانگداز امام(ره) زمينهسازي شد تا سرانجام در دوم خرداد 76 سر باز کرد و روي کار آمدن نسل دوم ليبرالهاي در «سوداي سکولاريسم» به عنوان بازيگر اصلي وارد ميدان کارزار با انقلاب اسلامي شدند و با شعار خط امام(ره)، درصدد بازتعريف شاخصهاي اصلي انقلاب اسلامي برآمدند و قصد تحميل جمهوريت غربي را به بدنه نظام داشتند و به گونهاي در حال پس دادن درس اساتيد غربي خود همچون هابرماس بودند که در دولت اصلاحات به منصه عمل وارد شد.
اين جريان، متشکل از دو گروه افراد بود که گروهي خسته از جنگ بودند و دچار استحاله فکري شدند و دست از آرمانهاي انقلابي خود برداشته بودند و عدهاي نيز فرصت ضربه زدن را در دوران جنگ تحميلي نيافته و از اين سرخوردگي رنجي را بر قلوب خود احساس ميکردند، تا که سرانجام بستر آن را در دولت اصلاحات- که زمينه ظهور آن را در تفکرات دولت سازندگي بايد جست و جو کرد- ديدند و پرتوان، انرژي خود را به وسط ميدان آوردند.
اکبر گنجي، عطاءالله مهاجراني، سروش، کديور و بسياري از اين افراد که تنها سالهاي کوتاهي افکار نخنما شدهشان درخور تأمل عموم واقع گرديد که در نهايت به تقابل عمومي انجاميد که فرار را بر بقاي خود در پوستين انقلاب ترجيح دادند و چهره خود را واضحتر از گذشته در آن سوي آبها عليه نظام اسلامي آشکار کردند. بازماندههاي اين نسل هر چند در کشور باقي ماندند ولي سرنوشت آنها نيز در سالهاي بعد بيشباهت به نسل فراريان رقم نخورد.
دهه سوم انقلاب- فتنهاي به عظمت سال 88، گامي مهم و سرنوشتساز براي خالصسازي انقلاب از پوستينهاي آلوده و وابسته و خسته بود.
چهرههايي نظير خاتمي، ميرحسين موسوي و مهدي کروبي در اين مرحله تاريخي به دست خود از صحنه عمومي انقلاب طرد شده و به فصل ننگين تاريخ پيوستند. چهرههايي که کمربسته راه خود را آغاز کردند و درصدد عبور واقعي از ولايت فقيه، آن محور اصيل و مستحکم انقلاب بودند و انرژي خود را براي آنچه که در اوهام خود پرورش داده بودند، گذاردند ولي اين انقلاب بود که مردميتر از گذشته، استوار ميدانداري کرد و موج عظيم جمعيت در اعتراض به رفتارهاي اين منحرفين انقلاب که روزگاري در بالين انقلاب پرورش يافته و از آن ارتزاق کرده بودند، برچسب انقلابي بودن را از پيشاني آنها جدا کرده و مهر اپوزيسيون را جايگزين آن کرد.
دهه چهارم انقلاب - نسلي از بازماندههاي زاويهدار با انقلاب حاضر و کمر بسته درصدد زدن تيرخلاص به پيکره انقلاب اسلامي هستند.
تأويلهاي نسبيگرايانه با خاطرهگوييهاي واهي ِبرخي و طمع ارتباط با شيطان بزرگ «امريکاي جاني» که نه تنها خلاف اصول انقلاب و امام(ره) و رهبر معظم انقلاب است که با روح شريعت اسلام در تضاد عيني ميباشد، عدهاي را بر آن داشته تا آخرين تلاش خود را براي پيشبرد پروژه «نسيان انقلاب اسلامي» به کار بسته باشند، چراکه بستر دولت يازدهم را مناسب براي تزريق افکار پوسيده خود ديدهاند.
تلاش اين افراد از همان سالهاي جنگ به صورت زيرکانه و البته کبکگونه براي پايين کشيدن پرچم انقلاب آغاز شده بود که با مخالفتهاي شديد اللحن امام (ره) مواجه شده و در روزگار پس از امام(ره) نيز خويشتنداري نظام تا به امروز نگذاشته که آنگونه که بايد چهره واقعي آنها براي ملت آشکار شود، هر چند که تلاششان افزونتر از آن سالها شده است.
به نظر برخي تحرکات پس از برجام فتنهاي جديد در دهه چهارم انقلاب به حساب ميآيد که با القا و گره زدن مشکلات کشور به تحريمهاي برخاسته از چالش هستهاي ايران و امريکا، برخي را برآن داشته تا کار نکرده سالها و فرصتهاي پيشين را به اتمام رسانده و آرزوي عقده شده عدهاي را عقدهگشايي کنند و چه زيبا آب به آسياب دشمني قدار ميريزند و اگر مثبتانديش باشيم بايد بگوييم قطعاً بيخبرند.
چه هوشمندانه و بصيرانه اوضاع توسط رهبر معظم انقلاب رصد ميشود و برخي چه مضمحلانه بر رفتار نابخردانه خود پافشاري ميکنند و در مسيري با مقصد تاريک و سياه هرولهکنان ميروند و ناشيانه و سهلانگارانه شعار برخي را براي پيوند با شيطان بزرگ از طريق تريبونهاي زودگذرشان با بانگ بلند فرياد ميزنند، حال خواسته يا ناخواسته در مسير انحرافي عظيم قرار گرفته که بدون شک ادامه روند کنوني منجر به حذفشان از پيکره انقلاب ميشود.
عدم خوشبيني رهبر معظم انقلاب نسبت به مذاکره با امريکا و اعلام ممنوعيت مذاکره با امريکا، مسئلهاي درخور توجه اساسي است که متأسفانه، در عرصه ديپلماسي غلبه دانش و تفکر غربي بر دانش اسلامي و ايدئولوژيک باعث شده است که کمتر مفهوم عبارات معظمله در گوش مسئولان معناي جدي بيابد و حال آنکه اين فرمايشات، واقعيتي انکارناپذير است و عدم تأثير برجام در روند کنوني کشور به تنهايي ميتواند اثباتي بر اين مدعا باشد و ديگر گذر زمان چه واقعيتهاي تلخي را هويدا خواهد کرد که معناي فرمايشات معظمله را تداعي کند.